آغاز شکل گیری تدوین فیلم زمانی شد که ژرژ میلیس دوربین فیلمبرداری را از برادران لومیر خریده و شروع به ساخت فیلم میکند.
میلیس در سال 1902 با ساخت فیلم کوتاه سفر به ماه با استفاده از تدوین به خلق تروکاژهای سینمایی کرد.
او در تدوین با استفاده از نمای دیزالو به بیان گذشت زمان رسید یا در فیلمش به ورود و خروج از قاب را اشاره میکند که با کمک گرفتن از میزانسن های تئاتر به این فضا میرسد در نمایی از فیلمش بازیگران از سمت راست تصویر به سمت چپ تصویر حرکت میکنند و خارج میشوند و در نمای بعدی آن ها از سمت راست وارد قاب میشوند و به سمت چپ حرکت میکنند.
میلیس با این کار تداوم حرکت از راست به چپ را که قبل تر در ذهن بیننده شکل گرفته است را تثبیت میکند.
در سال 1902 ادوین پورتر یکی از نخستین فیلمبرداران ادیسون بود ، او فیلم های قدیمی ادیسون را جستجو کرد تا صحنه مناسبی پیدا کند تا بر اساس آن ها قصه ای سرهم کند.
بنابر این او با تکه های چند فیلم از آتش نشانی تصمیم میگیرد مادر و فرزندی را داخل یک ساختمان گیر بیاندازد تا فیلم بهتری داشته باشد ، او یک نمای واقعی را به یک نمای صحنه سازی شده در استدیوی وصل کرد بدون آنکه تداوم رویداد را بشکند.
تدوین فیلم در گذشته به معنای واقعی کلمه یک فرآیند برش و چسباندن بود که شامل چسباندن با دست میشد که تدوینگران با نسخه های نگاتیو کار میکردند و اثر نهایی را ایجاد میکردند.
بعد ها ماشین های ” تخت ” شناخته شد که برش و چسباندن نوارهای فیلم را بسیار آسانتر ، سریعتر و دقیق تر می کرد.
چند دهه بعد فناوری ویرایش فیلم های دیجیتالی به سهولت فرایند تدوین فیلم کمک کرد و نیازی به لمس فیلم نداشت.
پس از پردازش ، نوار فیلم دیجیتالی تبدیل به فایلی میشود که تدوینگر میتواند به صورت دیجیتالی به دلخواه در کامپیوتر خود کار کند .
لف کولشوف درباره هنر و سینما این چنین میگوید :
در هر فعالیت هنری ابتدا باید موادی برای کار وجود داشته باشد ، سپس هنرمند بر پایه تخیل برداشتی که از موضوع خود دارد باید روشی را برای ترکیب آن مواد به کار گیرد .
مثلا موسیقی دان اصوات را به منزله ماده کارش در اختیار دارد که آن ها را در بعد زمان به هم می آمیزد .
مواد کار نقاش رنگ هاست که بر سطح بوم آن ها را توزیع و ترکیب میکند.
مواد کار فیلم ساز قطعات جداگانه فیلم ( نماها ) است و روش ترکیب آن ها یعنی تدوین ، اولا نظم دهنده توالی نمایش نماهاست و ثانیا او بدین وسیله فکر خود را بیان و برداشت مورد نظرش را به تماشاگر القا میکند.
هنر سینما آن هنگام که بازیگر در برابر دوربین به بازی می پردازد آغازنمی شود بلکه از لحظه ای شروع می شود که کارگردان فیلم به ترکیب و یا به تدوین نماهای جداگانه و گوناگون می پردازد.
فیلم ساز با پیوند نماها و نظم مختلفی که از نظر توالی نمایش به آن ها می دهد میتواند نتایج عاطفی و روان شناختی مختلفی در ذهن تماشاگر برانگیزد .
همچنین سرگئی ایزنشتین درباره تدوین فیلم اینطور می گوید :
حاصل تدوین دو نما چیزی است بیشتر از نمایش آن ها بر پرده و آن انعکاس مفهومی است که در نتیجه برخورد حاصل شده است ، فرایند تدوین خلق ایماژ( تصویر ذهنی ) است . یعنی از ترکیب دو عنصر تصویری جداگانه ، نمایش ذهنی چیزی به به دست می آید که از نظر گرافیکی قابل تصور کردن نیست.
جایگاه تدوین به عنوان سازنده ایماژ ذهن تماشاگر است .
پس تماشاگر با تدوین هم از نظر عواطف و هم از لحاظ تفکر در فرایند ساختن مفاهیم شرکت می کند ، چون ذهن تماشاگر هم جایگاه تولد معنی است و هم هدف یا مقصد اصلی پیام به شمار می رود.
فهرست منابع :
– تاریخ سینما، بوردول،دیوید،کریستین تامسون،روبرت صفاریان،نشرمرکز،1386
– سی سال سینما،دکتر احمد ضابطی جهرمی،نشر نی،1387
– تئوری های اساسی فیلم،اندرو،دادلی،مسعود مدنی،نشر تابان خراد،1396